غربت صبح
بچه که بودم؛ واسه خودم وقتای تنهایی یه بازی داشتم اسمشو گذاشته بودم "دنبال ماهی" میدوئیدم و ماه هم توی آسمون دنبالم میدوئید.. هرباری که شک میکردم وسط دوئیدن وامیستادم و ماه هم
وامیستاد،میدوئیدم،میدوئید.. حتی وقتایی که بینمون ساختمون و کوه و خونه بود انقد دنبالم
میکرد تا کنار برن بتونیم همو ببینیم.. حتی وقتایی که من سوار ماشین بابا بودم اون تند تند از ماشینا
سبقت میگرفت که به من برسه.. حتی یه بار با خاله زهرا مسابقه گذاشتیم و من واستادم ببینم
دنبال من میره یا خاله،اماماه واسه من واستاد.. همه ی اینا رو آزمایش کرده بودم که ثابت کنم ماه منو
میبینه.. اما یه باری که توی پارک مشهد،"دنبال ماهی"
میکردم،گم شدم.. توی تاریکی ها گریه میکردم و دنبال مامانم میگشتم.. گم شده بودم و یه آقایی دنبالم کرده بود که مامان پیدام
کرد.. من هیچ وقت به مامانم نگفتم اون آقا میخواست منو با خودش
ببره..
فقط از اون شب دیگه هیچ وقت "دنبال ماهی" نکردم و
دوستی مون واسه همیشه تموم شد..
حالا هم که بزرگ شدم هنوزم
که هنوزه نمیدونم دلیل علمی اینکه ماه دنبال آدما میکنه چیه؟
| Design By : shotSkin.com |

